امید زیادی در قلبم موج میزنه ، مطمئن هستم تو بر می گردی ، ایمانم به من میگه تو بر میگردی و همدم تمام تنهایی های من میشی ؛ فقط باید تاب بیارم و درد فراقت رو صبوری کنم ؛ با کارات داغونم میکنی، رفتارت نشون از عشق و وفاداری داره؛ هنوز حلقه و ساعتی رو که بهت هدیه دادم استفاده میکنی.
عزیزم :
این آتیشم میزنه ، روزی که بطور اتفاقی دیدم هنوز حلقه توی انگشتای زیبات خود نمایی میکنه ، عشقت مثل یه آتیش پنهان زیر خاکستر شعله ور شد ؛ تا اون روز خودم رو زده بودم به بی خیالی و تمام سعیم رو می کردم بهت فکر نکنم ولی اون روز ؛ با دیدن حلقه تو دستت چنان غوغایی در دلم بر پا شد که نگو و نپرس ؛ حسم بهم میگه تو هنوز منو دوست داری.
عشقم :
یادمه تو میگفتی من یه جایگاه خاص تو قلبت دارم ؛ هیچ وقت نمی تونم حرفهای عاشقانت رو فراموش کنم ؛ بالخصوص اون شبی رو که یه قطره اشک پاک و زلال از چشای قشنگت متولد شد و روی صورت مهربونت جاری شد ؛ دستامو گرفتی تو دستات و بعد زل زدی تو چشام گفتی : دوستت دارم عسل بانوی من چون خالصی ، چون پاکی ؛ محبتت بی ریاس . عزیز دلم چطور می تونم اون لحظات قشنگی رو که با تو تجربه کردم فراموش کنم ، تویی که عشقت با خون من درآمیخته و تمام وجودم رو گرفته ؛ چطور میشه این عشق رو ندیده گرفت .
مهربون دوست داشتنی من برگرد ، برگرد تا دوباره زندگی عاشقانمون رو با هم بسازیم ؛ برگرد تا به هم آرامشی رو که از دست دادیم هدیه کنیم .
برچسبها: